گفته شد ماه مبارک رمضان، ماه تلاوت قرآن و بازگو کردن کلام ربّ و ماه دعا و سخن گفتن عبد با ربّ است. دعا را هم تقسیمبندی کردیم که مأثور و غیرمأثور دارد و دارای شرایطی است. قبل از اینکه وارد ادامه بحث درباره آداب دعا شوم، چند تذکر بدهم.
نکته اول؛ فرق «دعا» و «نداء»
ما داریم که این مناجات علی (ع) را که جملات ابتدایی آن را در ابتدای بحث میخوانم، همه ائمه طاهرین میخواندند. این مناجات مثل مناجات شعبانیه است. این مناجاتی را که از علی نقل شده است بنده چهار سال قبل، در اولین جلسه بحث دعا، «دعا و ندا و مناجات» را معنا کردم و فرقشان را هم گفتم.
دعا و نداء که در این جملات هم آمده که اول میفرماید: «و اسمع ندائی»، بعد دارد: «و اسمع دعائی»، از امور صوتیّه و شنیدنی است. این دو از یک مقوله هستند. دو مقوله متفاوت از یکدیگر نیستند.
در لغت هم که مراجعه کنید میبینید دعا «غیر را خواندن» است یعنی صدا زدن دیگری است. حالا کاری به مفاد آن نداریم. نداء، صدا کردن از دور است و دعا هم همان صدا زدن است، اما از یک مسافت نزدیک. این دو با هم فرق نمیکنند و از یک مقوله هستند.
کسانی که اهل این مطالب هستند، به کتب لغت که مراجعه کنند میبینند آنجا میگویند ندا، صدا زدنی است که با آواز بلند باشد و دعا آوازش کوتاه است. این دو صدا فقط از نظر بلند و کوتاهی با هم فرق دارند؛ وگرنه ماهیتاً یک چیزند. لذا اگر بر «نداء»، «دعا» اطلاق شود، درست است و مشکلی ندارد. آن هم صدا کردن و خواندن است. این یک مطلب که تذکر دادم.
نکته دوم؛ معنای دعای خداوند
ما راجع به خداوند هم داریم که خدا، هم «دعا» میکند و هم «ندا» میکند. دعای خداوند، یعنی خواندن؛ آیه شریفه میفرماید: «وَ اللَّهُ یَدْعُوا إِلى دارِ السَّلام».(سوره یاسین، آیه 25) پس اینطور نیست که اطلاق کردن «دعا» بر خواستنها و خواندنهای خدا اشکال داشته باشد. یا آیه دیگر میفرماید: «وَ اللَّهُ یَدْعُوا إِلَى الْجَنَّةِ».(سوره بقره، آیه 221) خداوند به بهشت فرا میخواند. در قرآن ندای الهی را هم داریم. پس کاربرد ندا و دعا برای خدا، هر دو دُرُست است.
دعای بدون درخواست
مسئله این است که مفاد این خواندن چیست؟ آیا در این دعا و صدا زدن، درخواستی هم هست یا اصلاً حاوی درخواستی نیست؟ شما دعای سحر را که میخوانید، میبینید که از اول دعا تا آخر آن، هیچ درخواستی مطرح نیست. اما اسم آن «دعای سحر» است.
فقط در فراز پایانی و در آخر دعا میگوید صدایت میزنم که فقط جواب من را بدهی! دعای سحر «دعا» است؛ هر چند که در خواستی در آن مطرح نشده است. فقط میگوید جوابم را بده! بیش از این از او نمیخواهد. پس لزوماً در دعا «درخواست» مطرح نیست و صرف صدا کردن کافی است.
نکته سوم؛ دعا «انشای طلب» است و اجابت، «انشای مطلوب»
نکته دیگر این که دعا و نداء ـ که هر دو از یک مقوله هستند ـ انشائی هستند. یعنی وقتی ما دعا میکنیم، از چیزی خبر نمیدهیم؛ بلکه خواندن ما «انشاء» است. بنده هم وقتی خدایش را صدا میزند و دعا میکند، در متن این دعا درخواست میکند؛ یعنی درخواستش را انشاء میکند. وقتی درخواستش را انشاء کرد، خداوند اجابت را انشاء میکند.
معنای این حرف این است که خداوند، اعطاء را ـ یعنی همان درخواست عبد راـ انشاء میکند که این انشاء تکوینی است که این انشاء از ناحیه عبد و ملَک «انشاء طلب» است و از ناحیه ربّ «انشاء مطلوب» است.
کیفیت تولد دو دعا از دعا برای غیر
روایاتی داشتیم که اگر انسان برای غیر دعا کند، از آن دعا دو دعا متولد میشود؛ یکی دعای فرشتگان و یکی هم دعای خداوند. از طرفی روایاتی مطرح بود که نتیجه دعا برای غیر این است که فرشته به داعی میگوید برای تو دو برابر است.
شاید شُبهه شود که لسان این دسته از روایات که دارد فرشته به داعی میگوید «لَکَ مِثلَاه»، لسان إخبار است نه انشاء؛ یعنی فرشته دارد به داعی خبر میدهد و برایش دعا نمیکند.
جمع بین این روایات این است که فرشته در هر حال برای داعی دعا میکند. در آن روایتی که از امام هفتم (ع) بود اینطور داشت: «مَنْ دَعَا لِإِخْوَانِهِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ وَ الْمُسْلِمِینَ وَ الْمُسْلِمَاتِ وَکَّلَ اللَّهُ بِهِ عَنْ کُلِّ مُؤْمِنٍ مَلَکاً یَدْعُو لَه».(وسائل الشیعه) هرکس برای برادران و خواهران ایمانی و اسلامیاش دعا کند، خداوند به ازای هر مؤمن، یک فرشته برای او میگمارد که برایش دعا کند. یعنی آن فرشتهها هم برای دعاکننده، از خدا درخواست میکنند.
تمام روایاتی که در آن بود که فرشته میگوید «لَکَ مِثلَاه»، با این روایت تفسیر میشود. فرشته چه کاره است که بخواهد چیزی به کسی بدهد؟! مگر از خودش اختیاری دارد که حاجت بنده را به او بدهد؟ اینکه میگوید «لَکَ مِثلَاه»، معنایش این است که من هم از خدا خواستم که دو برابر به تو بدهد.
این روایت صریح میگوید «وَکَّلَ اللَّهُ بِهِ عَنْ کُلِّ مُؤْمِنٍ مَلَکاً یَدْعُو لَه»؛ یعنی فرشته هم برای او دعا میکند و از خدا درخواست میکند. پس صحیح است که بگوییم از دعای او دعای فرشتهای متولد میشود. آن روایات هم اشاره به همین مطلب داشت. حتی در آن مرتبه بالاتر هم، موضوع همین بود که خداوند به عدد تمام مؤمنین از آدم تا خاتم، از خاتم تا قیامت، فرشته میگمارد که او را دعا کنند.
این در ارتباط با مَلَک است. اما در مورد خودِ خدا بحث چیست؟ در بالاترین مرتبهاش هم بحث این بود که از عرش ندا میآید که صدهزار برابر از آن تو است. معنای این عبارت چیست؟ آیا إخبار است یا انشاء؟ اگر یادتان باشد، تعبیر این بود: «إِذَا دَعَا الرَّجُلُ لِأَخِیهِ بِظَهْرِ الْغَیْبِ نُودِیَ مِنَ الْعَرْشِ وَ لَکَ مِائَةُ أَلْفِ ضِعْفِ مِثْلِهِ»(من لا یحضره الفقیه) آیا معنایش این است که خدا به او خبر میدهد؟ یا نه، خداوند انشاء اعطاء میفرماید؟ حقیقت این است که خدا اعطاء را انشاء میفرماید؛ نه اینکه خبر بدهد.
دعا و ندای الهی «کُنْ فَیَکُون» است
در این مطلب باید دقت شود که نداء همان دعا است؛ یعنی همان صدا زدن است و هر دو از یک خانوادهاند. اما ندای الهی عین انشاء تکوینی حقّ است و اخبار نیست. همه اینها، چه دعای انسان، چه دعای مَلَک و چه دعای خدا، انشاء است. تو «درخواست» میکنی، فرشته هم برای تو «درخواست» میکند. فرشته هم اخبار نمیکند؛ فرشته درخواست میکند و ثمره درخواستش همان چیزی است که در روایت آمده بود؛ یعنی دو برابر دعای داعی.
خداوند هم چون مقابل ندارد که درخواست کند، اعطاء درخواستها را «انشاء» میفرماید. این «نُودِیَ» که در روایت آمده معنایش این است.
دعای خدا، ندای الهی است. دعا حتی از نظر لغوی همان آهنگ الهی است و این آهنگ الهی عین انشاء تکوینی خدا است. «کُنْ فَیَکُون» است. هیچکدام از اینها اخبار نیست. همه اینها انشاء است. اینها دقیقاً عین معارف ما است. بنابر این، نداء الهی را تعبیر به «دعا» کردن غلط نیست.
از نظر لغوی هر دو یک چیزند و هر دو هم انشاء هستند. هم دعای ملک انشاء است و هم دعای الهی و هم دعای من. اما انشاء من و فرشته با انشاء خدا فرق میکند. آنکه اهلش هست، میفهمد.
ادامه بحث آداب ظاهریه دعا
حالت استکانت، تضرع، خضوع و خشوع
اما من داشتم راجع به آداب ظاهریه بحث میکردم. در جلسه گذشته مسئله حالت ظاهریه را مطرح کردم که میگویند در جمیع حالات ظاهریه، حالت سجده اقرب حالاتی است که عبد به ربّ خود نزدیک میشود. چون این بالاترین کُرنش است.
در همین زمینه میخواستم رابطه این حالت را با دعا بگویم که در گذشته هم به این بحث اشارهای داشتهام. ما در روایات متعدد و حتی آیات قرآن هم داریم که در باب دعا باید حالت بنده، حالت کُرنش و زاری باشد. حالا یک اشارهای به این میکنم که در آیات مربوط به دعا داریم که «إِنَّهُمْ کانُوا یُسارِعُونَ فِی الْخَیْراتِ وَ یَدْعُونَنا رَغَباً وَ رَهَباً وَ کانُوا لَنا خاشِعینَ».(سوره انبیاء، آیه 90) این در سوره انبیاء است و یا در جای دیگر دارد: «ادْعُوا رَبَّکُمْ تَضَرُّعاً وَ خُفْیَ? ًإِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُعْتَدین».(سوره اعراف، آیه 55) که در این آیات به بحث تضرّع و خشوع، صراحتاً اشاره فرموده است.
در باب دعا چهار حالت را به طور متوالی و پشت سر هم مطرح میکنند که بعضی از آنها در ارتباط با ظاهر است. این چهار حالت، استکانه و تضرع و خشوع و خضوع هستند. در باب خضوع و خشوع، یکی از آنها جنبه درونی دارد و دیگری بیرونی و ظاهری است؛ خضوع درونی است و خشوع بیرونی. ولی در ارتباط با آداب بیرونی، مسئله استکانه، تضرع و خشوع مطرح است.
خواری و فروتنی درونی و ظاهری
استکانه در فارسی به «خاکساری» تعبیر میشود. بعد مسئله تضرع و خشوع است. خاکساری همان فروتنی یا اظهار خواری نمودن است.
من در باب سجده گفتم که بالاترین حالت ظاهری برای ابراز بندگی و عبودیت، به سجده افتادن است. در اینجا به طور کلی و سراسری تعبیر شده است. مسئله سجده را مطرح نکرده است؛ بلکه فرموده در دعایت باید پیکرهات، پیکره خاکساری و فروتنی و خواری باشد. چگونه بعضی از افراد برای امور دنیایی ـنعوذباللهـ پیش یک مخلوق میروند و حالت تضرع و زاری به خود میگیرند و اظهار تنگدستی میکنند؟ باید در دعا یک چنین حالت خواری و تضرع داشته باشی.
ظاهر باید زبان باطن باشد
این حالت ظاهری است. البته این را به شما بگویم که همه اینها باید کاشف از درون باشد. من این را قبلاً بحث کردهام که آنچه مهم است، درون است. بیرون، زبانِ درون است و بیان میکند که در درون من چه میگذرد. آن حالت ظاهری استکانت میگوید خدایا، من پیش تو هیچم! انسان باید این حالت را در دعا حفظ کند.
لذا ما در روایات داریم و من به بعضی از آن روایات اشاره میکنم که باید انسان هنگام دعا کارهایی انجام دهد و حالتی داشته باشد که حاکی از آن حالت درونی او باشد. در روایتی از پیغمبر اکرم (ص) دارد که حضرت فرمود: «رَفْعُ الْیَدَیْنِ مِنَ الِاسْتِکَانَةِ. قُلْتُ وَ مَا الِاسْتِکَانَةُ؟ قَالَ أَ لَا تَقْرَأُ هَذِهِ الْآیَةَ: فَمَا اسْتَکانُوا لِرَبِّهِمْ وَ ما یَتَضَرَّعُونَ».(بحارالانوار) حضرت فرمودند دو دست را که انسان بالا میآورد، این گویای همان خاکساری است که خدا هم در قرآن گفته است: «فَمَا اسْتَکانُوا لِرَبِّهِمْ وَ ما یَتَضَرَّعُون».(سوره مؤمنون، آیه 76)
روایتی است که محمد بن مسلم از امام باقر (ع) نقل میکند که: «سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ عَلَیهِ السَّلامُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَمَا اسْتَکانُوا لِرَبِّهِمْ وَ ما یَتَضَرَّعُونَ»؛ از این آیه استفاده میکند و میگوید از حضرت درباره این آیه پرسیدم. «قال الِاسْتِکَانَةُ هِیَ الْخُضُوعُ وَ التَّضَرُّعُ رَفْعُ الْیَدَیْنِ وَ التَّضَرُّعُ بِهِمَا».(الکافی) حضرت فرمود استکانه که همان خاکساری است، خضوع، فروتنی و اظهار خواری نمودن است. بعد حضرت میفرماید استکانت همچنین بلند کردن دو دست و زاری کردن با آنها است.
نقش حالت استکانت در دعا
اینها چه نقشی دارد؟ حالا ببینیم نقش این حالات و آداب ظاهریه در دعا چیست؟ اگر کسی بخواهد سینه سپر کند و بایستاد و شروع کند از خدا خواستن و طلب کردن، آیا دُرُست است؟ اینکه دعا کردن نیست. دعا که اینطوری نیست. هم درون باید خوار باشد و انسان در برابر عظیم مطلق، احساس خواری و ذلت کند و هم این حالت به بیرون باید تراوش کند. اینجا است که دستت را بلند میکنی.
اما ثمره آن چیست؟ ثمرهاش را علی (ع) میفرماید. روایت را گوش کن حضرت فرمود: «نِعْمَ عَوْنُ الدُّعَاءِ الْخُشُوعُ».(غررالحکم) خشوع به دعای تو کمک میکند. خشوع، برای اجابت دعایت چه خوب کمک و یاوری است. من چون قبلاً معنای یاری کردن را گفتهام که یعنی چه، دوباره تکرار نمیکنم. دعا خودش کارآریی دارد، اما خشوع به کارآیی او میافزاید.
منبع : رجا نیوز